بریده های تاریخ، ۲۹

صدام به روایت فرمانده گارد ریاست جمهوری عراق

صدام به روایت فرمانده گارد ریاست جمهوری عراق

سرلشکر رعدمجید حمدانی فرمانده اسبق گارد ریاست جمهوری عراق در گفتگو با چند خبرنگار غربی، اطلاعاتی دست اول از صدام حسین را بیان می کند‎ که بخشی از آن به دنبال می آید.


رعدمجیدحمدانی می گوید: صدام شخصیت پیچیده ای دارد. حتی میتوان ادعا نمود که او چند شخصیت دارد. او را میتوان بر مبنای نظریه فروید یا آدلر یا حتی پاولوف تجزیه و تحلیل کرد و این اصلا کار ساده ای نیست. من نام این سه روانشناس را بردم، چون آنها عناصر مختلفی را معرفی کرده اند.
فروید مبدع نظریه روش تحلیلی در روانشناسی است. آدلر کسی است که پیچیدگی نهفته را بیان نمود. پاولف هم از سازگاری شخصیتی یا توانایی تطبیق صحبت کرد. بنابران به این سه نفر نیاز داریم تا بتوانیم شخصیت صدام را توضیح دهیم و پیچیدگی های وی را بشناسیم. صدام شخصیتی قوی، محکم و کاریزما داشت.
ترکیبی از هیتلر و استالین
او تلفیقی از شخصیت هیتلر و استالین را در خود داشت. مثل آهن محکم، قوی و شجاع بود، همچنان که استالین این گونه بود. او جرئتی منحصربه فرد و غیرواقعی داشت. مثل هیتلر شخصیتی پیچیده و نهفته داشت.
با بازی کردن نقش فرماندهی بزرگ و قراردادن خود در منصب فرماندهی کل قوای مسلح عراق امیدوار بود که نداشتن معلومات تخصصی نظامی را پنهان کند. در نقش مطالعه کننده و شنوای حرف دیگران دقیق عمل می کرد. در موارد دیگر اجازه نمی داد کسی وارد بحث شود و در گفتگو شرکت نماید و متکلم وحده می شد.
استالین و هیتلر شخصیتی دوگانه
او در یک لحظه می توانست بدون هیچ نگرانی، نزدیک ترین افراد یا اعضای خانواده خویش را به قتل برساند و در لحظه ای دیگر کاملاً احساسی می شد و برای زخمی کردن گربه ای اشک می ریخت. صدام شخصیتی دوگانه و مخصوص به خود داشت.
نمی توانیم این دوگانگی شخصیتی را شیزوفرنی بدانیم ولی صدام عمری با این چندگانگی زندگی می کرد و در یک لحظه ممکن بود تمام این شخصیت ها را بروز دهد. برای مثال در یک لحظه می شد او را فردی باهوش که عمیقاً و مانند یک فیلسوف زندگی می کند، رهبری عالی یا تصمیم گیر بدانید و در لحظه ای دیگر او را مانند دهقانی ساده دل تصور کنید. این تغییر روحیه و شخصیت سبب می شد افراد نزدیک او نتوانند او را تحمل کنند.
هرچه پیرتر، خشن تر
هر چه سن او بالاتر می رفت خشونت و ناشکیبایی او کمتر و انزوای او بیشتر می شد. وقتی جوان بودم و در جلسه ای با او شرکت می کردم نبض من ۱۵۰ بار در دقیقه می زد، چون شما هیچگاه نمی دانستید که در جلسه با او باید انتظار چه چیزی را داشته باشید. خیلی از مواقع فکر می کردید صدام از همه مبتکرتر و خلاق تر است ولی در مواقع دیگر شرور و کینه توزتر از او نمی توانید بیابید.
سه صدام
شخصیت صدام در چند مرحله گرفتار تغییر شد. مرحله اول قبل از اشغال کویت، مرحله دوم بعد از اشغال کویت و مرحله سوم پس از فرار حسین کامل داماد وی در سال ۱۳۷۴ شمسی.
در مرحله قبل از اشغال کویت، شخصیت او خشن و مستحکم بود و تلاش می کرد رهبر دلخواه عراق، بلکه تمام کشورهای عربی باشد. او کوشش کرد تا احساس مثبتی از خود بروز دهد اما همه می دانستند که دیو وحشتناکی در پس چهره او وجود دارد.
پس از اشغال کویت و شکست نیروهای عراق از نیروهای ائتلاف، بخصوص پس از شروع شورش عمومی شیعیان در ۱۴ استان عراق، شخصیت او تغییر نمود. این مسئله برای او بسیار تلخ بود چونکه او همواره اظهار می کرد که حمایت تمام عراقی ها را با خود دارد.
او هر چه اعتبار و احترام در نزد مردم عراق جمع آوری کرده بود از دست داد و دشمن آنها شد. او حتی اعتماد خویش را نزد فرماندهان عالی رتبه و ارشد و اعضای خانواده خود از دست داد، چون فکر می کرد آنها در شورش های انقلابی شیعیان دست دارند.
مرحله بعدی تغییر شخصیت صدام به فرار و سپس قتل حسین کامل دامادش بازمی گردد. او بعد از این موارد غیرمنطقی شد و خویش را از انظار مردم پنهان کرد. او دیگر به هیچ کس جز حلقه نزدیکان خود اعتماد نداشت و حتی به وفاداری نزدیکان خود شک داشت و از دیدار آنها و اعضای کابینه خودداری می کرد.
آن زمان من فرمانده لشکر مدینه بودم و سپس رئیس ستاد سپاه تکریت شدم. به یاد دارم که او همیشه از جایی به جای دیگر نقل مکان می کرد و به مناطق محافظت شده می رفت. کار به جایی رسیده بود که او دیگر به هیچ کس یا هیچ رهبر عربی و حتی ملک حسین پادشاه اردن هم اعتمادی نداشت.
حسین کامل، داماد صدام که از عراق گریخت و به اردن پناهنده شد. او از سوی آمریکایی ها صندوق اسرار صدام لقب گرفت.
کامل در گفتگو با مجله «السفیر» لبنان که در سال ۱۹۹۶ انجام شد به جنایات خود و صدام اعتراف کرد. او سرانجام با وعده های صدام به عراق بازگشت و به دستور صدام در سال ۱۳۷۴ کشته شد. صدام رمان نویس
او درگ ذشته فردی فعال بود که با سربازان، وزرای مختلف، کارخانه دارها و سازمان های دولتی دیدار داشت و حتی از روستاهای سراسر عراق بازدید می کرد. در این زمان چنین فعالیتهایی قطع شد و وزرا و تعداد کمی از مقام های رسمی با دعوت پیش او می آمدند. بعضی از وزرا در خلال دو سال هیچ ارتباط یا تماسی با صدام نداشتند. این مساله برای فرماندهان نظامی هم به همین نحو بود. فرماندهان و حتی فرمانده گارد ریاست جمهوری هم با او دیدار نداشتند و فقط گاهی اوقات به مذاکره دعوت می شدند.
صدام حسین خویش را وقف کرده بود که یادگارهای عظیمی از خود بر جای بگذارد. ساخت بناهای رفیع و باشکوه ازاین دست اقدام ها بود. او درصدد بود تا ثابت کند که به رغم تلاش غربی ها و دیگر قدرت های عربی برای حذف او، نشانه های وی در عراق پایدارند.
او بیشتر وقت خویش را صرف نوشتن شعر، داستان و رمان می کرد. دو داستان بلند نوشت که در آن بخش هایی از زندگی خویش را شرح داده بود.
این دو کتاب در اطراف شهر و زبیبه و پادشاه نام داشتند. شما نمی توانید حدس بزنید که برای نوشتن این کتاب ها چه تلاش و زمانی صرف شده است. از روی این کتاب ها بارها و بارها میتوان فیلم تهیه کرد و آنرا در تلویزیون نشان داد.
او نخواست اعلام نماید که دو داستان بلند نوشته است و متأسفانه عراقی ها نمی دانند او یک نویسنده است. من از این قضیه مطلعم چون به او نزدیک بودم. وی در این داستان ها تمام احساسات خویش را تشریح می کرد و مشکلات خویش را با همسران، بچه ها، مشاوران، مردم و نزدیکان خود شرح داده است.
صدام درحال بریدن هندوانه مشاعره با شاعران
خوب است خاطره ای که در این دوران در مورد روحیات او را به یاد دارم نقل کنم. صدام در انتهای سال ۱۹۹۷(۱۳۷۶) محافظ شخصی خویش را دنبال من فرستاد و خواست به همراه تمام فرماندهان لشکرها هر چه سریع تر در تکریم حاضر باشیم. وی در قصر ریاست جمهوری در تکریم اقامت داشت. باید در ساعت خاصی برای یک جلسه مهم با او حاضر می شدم. فکر کردم باید توطئه ای مثلا مبحث کودتایی نظامی یا وظیفه خاصی در کار باشد.
مدتی طول کشید تا فرماندهان لشکرها که در نقاط مختلف کشور بودند جمع شدند. من خویش را آماده کردم و طرح های مختلف امنیتی و دفاعی را مرور کردم تا در صورت ضرورت بتوانم به سؤالات صدام پاسخ دهم و او را در مورد این مسائل توجیه کنم.
وقتی وارد سالنی که قرار بود با او ملاقات نماییم شدم دیدم سالن مملو از مردم است و شاعران و هنرمندان درحال مشاعره با او هستند. من و فرزندان نظامی به رسم نظامی سلام دادیم. پنج ساعت تمام منتظر نشستیم بدون آن که بدانیم برای چه احضار شده ایم.
هیچ اطلاعاتی نداشتیم از اینکه مقرر است در اینجا چه کاری انجام دهیم؛ ازاین رو فکر می کردم که یک مأموریت چالش برانگیز در کار است و باردیگر تمام طرح ها را مرور کردم.
به هیچ شعر یا چیز دیگری گوش نمی دادم و فقط طرح ها را بررسی می کردم. مهمانی به اتمام رسید و وقتی شعرا و هنرمندان سالن را ترک کردند ما به سمت صدام رفتیم و من از او پرسیدم: قربان آیا به چیزی نیاز دارید، آیا موضوعی برای گفتگو وجود دارد؟ و او فقط اظهار داشت: اوه. نه. شما می توانید بروید.
احضار ما تمام شد؛ به همین سادگی.
کاخ ریاست جمهوری صدام حسین در بغداد هشدار درباره نحوه جنگ با آمریکا
روز ۳۰ ژوئن ۲۰۰۲ (۹ تیر ۱۳۸۱) با صدام گفتگو کردم و تلاش کردم جنگ احتمالی آمریکا را به او گوشزد کردم. ۴۵ دقیقه صحبت کردم و تلاش کردم به او بقبولانم که باید ایدئولوژی و دکترین دفاعی عراق را تغییر داد و به چیزی شبیه جنگ چریکی روی آورد. چونکه در رویارویی متعارف با آمریکا حتما شکست می خوریم. صدام تقریباً ۴۵ دقیقه تمام به حرف های من بادقت گوش کرد و حرف های مرا قطع نکرد. من این مورد را بحث کردم، چون مطمئن بودم به علت معایب عراق در جنگ متعارف با آمریکا یقیناً شکست می خوریم. اما او با پیشنهادهای من اصلاً موافق نبود. چنین موضوع هایی را هیچ کس جرئت نداشت در حضور صدام مطرح کند. احتمال تغییر راهبرد و طرح جنگی چیزی نبود که کسی بتواند با صدام مطرح کند.
فحاشی به ملک حسین
او در اواخر دوره حکومتش واقع بینی خویش را ازدست داده بود و در دنیای فانتزی خود زندگی می کرد و مدعی بود خداوند با اوست و شکست ناپذیر است. صدام اعتماد خویش را به همه چیز - مردم و رهبران جهان عرب - ازدست داده بود. روزی وزرای نزدیک به وی در ملاقات با صدام درباره وضعیت عمومی عراق صحبت می کردند. ناگهان صدام ناراحت شد و با خشونت مشت خویش را به روی میز کوبید و اظهار داشت: ملک حسین [پادشاه اردن] هیچگاه فراموش نمی کنم که من را به جنگ کشاندی، من تنها کسی بودم که از تو حمایت می کردم و تو حالا می خواهی ضد من کودتا کنی؟
او آغاز به فحش دادن به ملک حسین کرد و می خواست از او انتقام بگیرد. بلافاصله محافظان او وارد اتاق شدند و دیدند که او به شدت عصبانی است و به دیوی درنده خو تبدیل گشته است.
پس، ازدست رفتن کشور، ملت، ارتش و حزب بعث و شکست خودش نتیجه شخصیت خود اوست. مطالبات او بسیار غیرواقعی و اهدافش سرسختانه بود. سپس تلاش می کرد که به موضوعات جنبه معنوی بدهد. منطق او غیرعادی بود. همیشه می اظهار داشت: عاقبت خویش را حفظ کنید.
نفر جلو: ملک حسین درحال سخنرانی برای سربازان ارتش اردن ثبت آخرین لحظات زندگی صدام
در حقیقت در صحنه آخر زندگی با شجاعت و قهرمانی مرد. وقتی به اعدام محکوم شد مرگ و اعدام کننده خویش را به مبارزه طلبید. او اعدام خویش را پذیرفت و مطمئن بود در نهایت به تاریخ خواهد پیوست.
مضحک این است که صدام همیشه ما را از استفاده از موبایل و ماهواره منع می کرد. اما همین تلفن موبایل بود که تصویر نهایی زندگی او را در تاریخ ثبت نمود. او از این تکنولوژی به علل علمی متنفر بود ولی همین موبایل بود که لحظه آخر زندگی او را ثبت نمود.
صدام در آخرین لحظات زندگی. این لحظات با دوربین گوشی تلفن همراه ثبت شده است منبع:
جنگ صدام، سرلشکر رعدمجیدحمدانی فرمانده اسبق گارد ریاست جمهوری عراق


منبع:

1401/03/11
13:42:04
5.0 / 5
192
تگهای خبر: امنیت , شركت , نیرو
این مطلب را می پسندید؟
(1)
(0)

تازه ترین مطالب مرتبط
نظرات بینندگان در مورد این مطلب
لطفا شما هم نظر دهید
= ۹ بعلاوه ۳
کارت خوب

کارت ویزیت خوب